loading...

Haunted

Starry eyes sparking up my darkest nights

بازدید : 171
دوشنبه 18 آبان 1399 زمان : 4:37

حموم بودم که ویدئوکال کرد، جواب ندادم، نیم ساعت بعد اومدم بیرون و لباس پوشیدم و با همون موهای خیس گرفتمش، این کارو اولین بار بود میکردم، معمولا با همون حوله میشینم پای ویدئوکال، اولین بوق رو که خورد برداشت، بعد یه ماه ... صورتش تمیز و بدون مو، پیراهن سفید و اتوکشیده، موهاشم مرتب و ژل زده، منم یه بافت کرم تنم بود و رژ لب قرمز زده بودم چون از رژ قرمز متنفره :))) موهامم که ساده و خیس دورم ریخته بود. گفت «سلام حاج خانوم»، گفتم «سلام»، گفت «خوب هستید؟»، گفتم «مچکرم شما خوبید؟»، همش میخواست بخنده و کاملا مشخص بود ولی جلوشو میگرفت و سعی می‌کرد عادی باشه، جواب نداد، گفت «کسالتتون برطرف شد؟»، یه ابرومو بالا انداختم و گفتم «کدوم کسالت؟»، گفت «سرما خوردگیتون»، گفتم «مگه مهمه؟»، با تعجب لباشو جمع کرد و ابروهاشو برد بالا و گفت «اووووووووووووه»، بعد چند ثانیه گفت «حال دوستان مهمه به هر حال، زنگ زدم حالتو بپرسم، الان بهتر شدی؟»، منظورشو گرفتم، لابد فکر کرده با حرف زدن باهاش حالم خوب میشه، گفتم «بله مشخصه، بد نیستم ممنون، من برم؟»، گفت «باشه برو، منم دیگه رسیدم کارخونه، مراقب خودت باش»، گفتم «نیستم»، خندید، با همون لحن خندونش گفت «نباش، به من چه اصن، دختره‌ی کم عقل»، چیزی نگفتم، گفت «خداحافظ حاج خانوم»، منم بدون خداحافظی قطع کردم.

دنیای این روزای من
برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی